جدول جو
جدول جو

معنی پیش دست - جستجوی لغت در جدول جو

پیش دست
پیشکار، مددکار، معاون، آنکه در امری یا کاری زودتر از دیگری اقدام کند
تصویری از پیش دست
تصویر پیش دست
فرهنگ فارسی عمید
پیش دست(شِ دَ)
مقابل. روبرو. نزدیک. برابر: خواجه بر راست امیر بود و بونصر پیش دست امیر بود. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
پیش دست
سبقت گیر، مقدم
تصویری از پیش دست
تصویر پیش دست
فرهنگ لغت هوشیار
پیش دست
بشقاب، سبقت گرفتن در کاری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
دست دراز کردن برای انجام دادن کاری، گرفتن چیزی پیش از دیگران، در کاری بر کسی پیشی گرفتن، برای مثال تو پیروزی ار پیش دستی کنی / سرت پست گردد چو سستی کنی (فردوسی - ۷/۲۱۱)، بشقاب سر سفره، بشقاب خالی که در سر سفره می گذارند تا هر خوراکی را که می خواهند در آن بگذارند و بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشادست
تصویر پیشادست
اجرت پیش از کار، مزدی که پیش از کار کردن به مزدور بدهند، مقابل پسادست، معاملۀ نقد، برای مثال ستد و داد جز به پیشادست / داوری باشد و زیان و شکست (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
مقابل پسادست و نسیه به معنی نقد. (از برهان). زری که گاه خریدن چیزی فروشنده را دهند:
ستدوداد مکن هرگز جز پیشادست
که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد.
ابوشکور.
ستدوداد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست.
لبیبی.
، اجرت پیشی. (برهان). مزد پیش. اجرت پیش. برابر دستادست بمعنی نقد و پسادست بمعنی نسیه. مزدپیشی که قبل از انجام کار بفروشنده یا کننده دهند. بیعانه. سلم، پیشدست و مقدم و غالب. (فرهنگ نظام) ، پیشدستی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
مزد پیشی که قبل از انجام دادن کار بفروشنده یا کننده دهند اجرت پیشی بیعانه مقابل پسا دست، وجهی که هنگام خریدن چیز بفروشنده دهند نقد مقابل نسته پسادست: ستد و داد جز به پیشا دست داوری باشد و زیان و شکست. (لبیبی)، پیشدست مقدم، پیشدستی تقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشادست
تصویر پیشادست
اجرت پیش از کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشادست
تصویر پیشادست
((دَ))
دستمزد پیش از انجام کار، معامله نقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشدست
تصویر پیشدست
ساعد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
يتقدّم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
Flirtation, Flirtatiousness, Preemption
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
flirt, coquetterie, préemption
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بشقاب غذا خوری، سبقت گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
调情 , 优先购买权
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
ফ্লার্ট , অগ্রাধিকার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
флирт , упреждение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
Flirten, Vorwegnahme
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
флірт , попередження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیش دستی، پیشبرد
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
چھیڑ چھاڑ , پیش دستی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
flört, flörtözlük, öncelik hakkı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
uchangamfu, kuzuia mapema
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
flerte, preempção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
플러팅 , 선점
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
ナンパ , 先取
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
חיזור , זִכוּת קְדִימוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
छेड़छाड़ , पूर्वसूचना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
flirt, preempcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
การจีบ , การจองล่วงหน้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
flirten, voorkeursrecht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
coqueteo, coquetería, prevención
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
flirtare, prelazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیش دستی
تصویر پیش دستی
menggoda, pendahuluan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی